جدول جو
جدول جو

معنی طلسم شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

طلسم شکستن
طلسم شکنی کردن، طلسم زدایی کردن، باطل السحر کردن، جادوزدایی کردن، مانع زدایی کردن، طلسم گشایی کردن، رفع موانع کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ فَوْ وُ تَ)
قاعده و قانونی را بر هم زدن. آیینی را برانداختن. متروک ساختن عادت و امر معمول: اگر بشکنم این بیعت را... یا بشکنم رسمی از رسمهای آن... ایمان به قرآن نیاورده ام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317).
سر دو چشم تو گردم که گاه لطف نگه
چو جود شاه جهان رسم انتظار شکست.
ثنای مشهدی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
یا قلم شکستن بر سر کسی. حواله کردن و سپردن قلم بدو: پس آنگه قلم عطارد شکست (خدا) که امی نگیرد قلم را بدست
فرهنگ لغت هوشیار